معنی ادم کش سیاسی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ادم. [اَ دَ] (ع اِ) اسم جمع ادیم. چرم.
ادم. [اُ] (ع ص، اِ) ج ِ آدَم. گندم گونان. || ج ِ اَدمانه.
ادم. [اُ دُ] (اِخ) یکی از قراء طائف است. (معجم البلدان).
ادم. [اَ دَم م] (ع ن تف) نعت تفضیلی از دَم ّ. مالیده تر.
- امثال:
ادم ّ من الوباره.
ادم ّ من بعره.
ادم. [اَ دَ] (ع اِ) قبر. گور. || قسمی خرما که آنرا برنی نیز نامند.
ادم. [اَ دَ] (اِ) لعل. (آنندراج). این معنی جای دیگر دیده نشد.
ادم. [اَ] (ع اِ) پیشوای قوم و روگاه آنها که شناخته شوند به او. مقتدی. مهتر. اَدمه. اِدام.
ادم. [اِ دُ] (اِخ) ادومه. ناحیتی شامل قسمت جنوبی یهودیه و قسمت شمالی عربستان. رجوع به ادوم شود.
ادم. [اُ] (ع اِ) نانخورش. خورش. قاتق. صبغ. هرچه اصلاح طعام کند چون سرکه و نمک و امثال آن. اِدام. ج، آدام.
کش کش کش
کش کش کش. [ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ] (صوت) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف). || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف).
کش کش
کش کش. [ک َ ک َ] (اِ) آنکه در پاره ای از اراضی کم آب چون کرمان آب را با آلتی مخصوص بجریان آرد. (یادداشت مؤلف). || (ق مرکب) خوش خوش. باکشی:
دجله ززلفش مشکدم زلفش چو دال دجله خم
نازک تنش چون دجله هم کش کش خرامان دیده ام.
خاقانی.
فرهنگ معین
[ع.] (ص نسب.) منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی.
فرهنگ عمید
مربوط به سیاست،
کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد،
معادل ابجد
506